چم مهر
صدای ناله درختان کنار کشکان شنیده می شود... و مرگ ماهیهایی که نمی دانم محکوم به کدامین گناه شدند... دلم برای همه ی آنها می سوزد، اما نمی توانم کاری برای آنها انجام دهم... فقط می توانم شما مسؤولین ودست اندرکاران بی تدبیر را به این موضوع ترغیب کنم که اگر ما را مجبور به پذیرفتن این فاجعه بزرگ کردید، بدانید که درختان و ماهی ها زنده هستند و نفس می کشند، پس به داد آنها برسید!!!
آقای استاندار!!! آقای نماینده مجلس شورای اسلامی!!! آقای فرماندار!!! آقای مسؤول!!! هیچ می دانید از چه صحبت می کنم؟؟؟!!!؟؟؟ صحبت از خشکیدن آخرین شاهرگ حیاتی این منطقه همیشه محروم است... صحبت از بسته شدن آغوشی است که چون دلتنگ می شدیم، تن به آن می سپردیم و همه ی غمها و خستگیها را به او می دادیم و او عاشقانه آغوش می گشود و همه ی ما را می پذیرفت... دارا و ندار برای او فرقی نداشت و پذیرای همه بود... فراموش کردم که بگویم و بدانید و می دانم که می دانید، کشکان تنها منبع درآمد مردمان کشاورزو آفتاب سوخته ی این منطقه است...
قدری بیندیشید!!! چندتا از این مسافرتهای خارجیتان را لغو کنید و چندروزی ذهنتان را از جمع کردن رای برای بازهم مشهور کردنتان دور کنید و به فکر چاره ای برای مردم باشید... مردمی که همیشه نردبانی بودن برای پیشرفت شما و سکوی پرتابی برای شما به جاهایی که تصور خواب آن هم برایتان سخت بود...
من از رودخانه ای همیشه جاری می گویم که با آن وجود گرفتیم و لالایی شبهایمان بود... با صدای امواج نرم و دلنشینش می خوابیدیم و صبح با نگاهی به آن و خنده ای بر لب، خستگیهایمان را به او می دادیم... اگر پای درد و دل مردم بنشینی می توانی چشم هایی را ببینی که بر لب خشکیده کشکان گریه می کند... به گوش باشید که بی آبی کشکان برای مردم منطقه پلدختر داغی است که هرگز التیام نمی یابد...
من ازت خاطره دارم...
Design By : Pichak |